آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

دوشنبه، مرداد ۲۸

با عرض پوزش از عدم حضور

تازگی ها در شبکه های اجتماعی مد شده که مردم نوشته ای ازت لینک می کنند و بعد در بخش نظرات با دوستان درباره تو و سیاست و نوشته ات و حال آشنایان و آب و هوا بحث آزاد می کنند. یاد ایام خردسالی ام افتادم که مادرم می اومد استخر دنبالم و اونجا جلوی در ورزشگاه دوستانش رو می دید و با هم گپ می زدند. من بچه بودم، خیس بودم، بی سواد بودم، لخت بودم، حوله ام کوچیک بود، کر نبودم ومی لرزیدم؛ و مادرم با صبوری و تفاخر به ضمیر سوم شخص درباره ام صحبت می کرد.

۵ نظر:

رستان گفت...

ازین دسته حرفها هنوز برای منم وجود داره.حالا چه از نوع مامانیش
چه از نوع این مدیلیش

حالا بماند گاهی حرفها اطراف محور آدم بودن من یا نبودنم میگذره...

ناشناس گفت...

سید

من و کلی از دوستام نوشته هاتو میخونیم ولی یکم گشاد تشریف داریم و تو قسمت نظرات وبلاگت نظر نمیدیم واسه همین بنویس که نوشته هاتو دوست داریم.

میمون بی مغز گفت...

خدایا (بر فرض اینکه وجود داری) این خواننده های کون گشاد رو از ما نگیر!

برژوا گفت...

تو یه وقتی مینالی از اینکه هیش کی نمیخوننت و هیش کی دوست نداره یه وقتم بچه ای لختی بیسوادی و حوله ات کوچیکه و جیش داری و دوست نداری با ضمیر سوم شخص در موردت حرف زده بشه

شنونده (خواننده) باید عاقل باشه و تو رو همین مدلی تحمل کنه دلش خواست اشتراک بذاره دلشم نخواست به هیچ جاش حساب نکنه

ناشناس گفت...

پس یکی دیگه هم از این دست خاطره ها از بچگی رو هنوز یادش هست