آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

جمعه، دی ۲۴

منشور غرب زدگی میمون بی مغز

غرب زدگي مي گويم همچون وبا زدگي و اگر به مذاق خوشايند نيست بگوييم همچون گرمازدگي يا سرمازدگي. اما نه. دست كم چيزي است در حدود سن زدگي.

غرب زدگی - جلال آل احمد

فرهنگ و ادب ایرانی-اسلامی ریشه در قلب و روح ما ایرانی ها داره. دنیای غرب با همه زیبایی های ظاهریش نمی تونه ذره ای جایگاهش رو تغییر بده. چون عمیقه! بعد از اولین پوپ بچگی، همون وقت که مادر اولین طهارت اسلامی ایرانی رو چلپ چلپ برات می گیره توی تک تک سلولهای بدنت جا می افته و تا آخر عمر هم ازت جدا نمی شه. هیچ چی نمی تونه باعث غرب زدگی یه ایرانی اصیل و سنتی بشه. حتی اگه تمام جذابیت های غرب رو با هم جمع کنی برای اونها پشیزی ارزش نداره. اونها حاضر نیستن اصالت سنتی یه بار بول و غایت کردن روی مستراح سنتی رو با خوابیدن توی هتل های پنج ستاره لاس وگاس عوض کنن. صدای شرت و شرت یک طهارت سنتی با آفتابه برای اونها از صدای هر خواننده اپرا دلنواز تر و آرامش بخش تره. ولی همه شر ها از گناههای کوچیک مثل تلویزیون و ماهواره و موسیقی کلاسیک و شلنگ توالت شروع می شه. به محض اینکه شلنگ رو به سر شیر مستراح وصل می کنی، مرحله کلاسیک غرب زدگی شروع می شه. اون اولین فیشه فرهنگ گرم و اغوا کننده غرب که به کون سردت می خوره، زیر زبونت مزه می کنه.  این کک مسافرت به ممالک مترقی توی بلانسبت اونجات می افته. اولش از دبی، ترکیه یا ارمنستان شروع می کنی.نشون به اون نشونی که هنوز توی گمرک فرودگاههای بین المللی مامور کافری رو می بینید که یه آفتابه دستش گرفته، از سوراخ تنگش ذل زده به داخلش و داره با زحمت زیاد سعی می کنه بفهمه که چرا این رعیت احمدی نژاد حاضره لپتاپ، کلام الله مجید، وجدان بیدار، قرص قلب ننجون، بچه نوزادش رو توی چمدون با بار هواپیما بفرسته بره، ولی حتماً باید این ابزار مخوف رو حتی برای یه پرواز دوساعته با خودش توی کابین هواپیما ببره؟ تحصیل کرده ها چون اسم آفتابه رو توی دیگشنری پیدا نمی کنن، روشون نمی شه حملش کنن. یه سیستم کدبندی رنگی دارن. با سرشماری دقیق برای هر نفر یک بطری نوشابه خانواده با در آبی برای خوردن، یکی با در قرمز برای قضای حاجت. یه کم که از سفر می گذره درها و بطری ها با هم قاطی می شن. با بطری کون شوری بچه قنداقی برای ننجون فرنی درست می کنن، با اون بطریی که حاج آقا غسل جنابت اضطرای کرده برای بچه قنداق دم می کنن و الی آخر. تعداد مسافرت ها که زیاد می شه همه چی به هم می ریزه. آب کم می آد، بطری گم می شه. ننجون مسموم می شه فوت می کنه. کار به سیستم هارد-راک (همون سه کلوخ توضیح المسائل) که می کشه، جماعت مسافر کون پاره به فکر می افتن که به آغوش گرم مام وطن بر گردن. با اینحال حتی در کثری از ثانیه هم به مخیله شون خطور نمی کنه که دست ببرن و سوراخ مرکزی رو با دستمالی که شیش بیلیون مردم غیر مسلمون پاک می کنن، پاک کنن!
قضیه آدمهایی که مقیم ملک کفر شدن فرق داره. اول با آفته شروع می کنن ولی خیلی زود سه شاخه لوله می خرن و لوله کش بدبخت رو مجبور می کنن که از شیرفلکه اصلی تصفیه خونه تا کنار مستراح فرنگی براشون یه لوله سه اینچی فشار قوی بکشه که بتونه به قدر وافی و کافی  برای یک طهارت ناب ایرانی فشار تامین کنه. مشکل دیگه که به سختی حل شدنیه، آرشیتکت سنتی مستراح های ماست که به سختی قابل انطباق با هم ارز فرنگی شه. هنوز اگه آخر شب ها برید دور و حوال اورژانس مجاری ادراری لس آنجلس، سه چهار تا حاج آقای بستری می بینید که دلشون نیومده روی توالت فرنگی بشینن، رفتن بالای اون چمباتمه زدن، لنگشون در رفته، یه لنگ توی لگن، اون یکی بیرون، یه خایه فشرده شده چپیده بالا توی شکم، اون یکی ترکیده چسبیده به سقف. توی این وضعیت اسف بار دکتر هم ول نمی کنه و مرتب می پرسه، شما چرا روی توالت چمباتمه زده بودید؟ چی باید بهش گفت؟ از فرهنگ غنی دو هزار و پونصد ساله براش بگیم. از منشور کورش بگیم؟ از خلیج فارس بگیم؟ مگه آخه معنی فرهنگ رو می فهمن این بی فرهنگ ها؟