آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

شنبه، اسفند ۱

عشق کوکو-کبابی

قبل از اينکه درباره عشق صحبت کنم بايد تئوری فازی کتلت fuzzy cotlet theory رو براتون توضيح بدم. اصل و اساس اين تئوری اينه که کوکو سيب زمينی و کباب ديگی در واقع کتلتهای هستند که دو سر يه طيف فازی قرار گرفتن. لری‌ايش اينه که اگه يه کتلتی درست کنيم که گوشتش خيلی زياده و هيچ سيب‌زمينی نداره می‌شه کباب ديگی يا همون کتلت صد در صد و اگه يه کتلتی درست کنيم که اصلاً گوشت نداره و سيب‌زمينی‌اش زياده خوب می‌شه کوکو سيب زمينی يا همون کتلت صفر در صد. از اين تئوری من خيلی‌ها استفاده کردن، مثلاْ تئوريسين‌های متالوژيست بر همين اساس يک روش برای ساختن فولاد با ترکيب کردن درصد‌های مختلف کربن و آهن، فولادهای مختلف ساختن که با پررويی کامل اسمی از ميمون بی مغز هم نبردن.

عشق هم همينطوره منتها بايد يه جوری بين سکس، علاقه و رومنس يه جوری طيف کوکو-کباب رو پياده کنين. مثلاً توی تلويزيون اين پسر ريشوها رو ديدين که به دختر چادری‌ها می‌گن <<دووووووسسسستتتت دارم>> يا حتی دختر ريشوهايی که به پسر ريقوها با صدای آه و ناله حشری می‌گن <<من شما رو دوست دارم>> اين روی نمودار کتلت کبابی صد در صد سکسه به علاوه صفر درصد رومنس و علاقه.

يا اينکه اين فيلمهای هاليوودی رو ديدين که يه خانوم بور و خوش آب و رنگ رو نشون می‌ده که با يه نگاه، عاشق يه نقاش کون برهنه می‌شه و يه صحنه جلوتر يا آقاهه تا کمر می‌ره لای لنگ خانومه يا خانومه جفت پا می‌پره روی آلت آقاهه. اين يه عشق ۱۰۰ درصد رومنس بدون علاقه و سکسه. می‌گين چرا سکس نداره؟ معلومه ديگه آخه با اون وضع فجيع مگه می‌شه سکس داشت؟ مثلاً کدوم آدم عاقلی که رختخواب دم دستش هست و می‌تونه دراز کش سکس کنه اونوقت سکسش رو می‌ذاره کف دستش می‌ره تو مستراح، ريل قطار، صندوق عقب فولکس قورباغه‌ای و بعدش وايستاده يا در حال بند بازی عمليات اجرا می‌کنه؟ اگه هم اينکار رو بکنه ديگه اسمش سکس نيست. نمايشگاه دوسالانه آلات تناسليه ... يا يه چيزی شبيه به اين.

حالا می‌پرسين عشق با علاقه صد در صد چيه؟ اين که ديگه معلومه. مراسم اعطای جايزه يا تقديرنامه به برگوزيدگان جشنواره‌ها رو نديدين. يه نره‌خر ريشوی سيبيل کلفت می‌ره اون بالا و از دم هر کی می‌ره روی سن چهار تا ماچ حشری از لپش می‌کنه. فقط بايد با يه تبصره گفت که در اين نوع عشق، با توجه به عطر دهان و زير بغل طرفين هيچ سکس يا رومنسی نيست، خوب تنها چيزی که می‌مونه علاقه است. منتها بايد يه تبصره اضافه کرد. چون علاقه منفی وجود داره بايد گفت اين نوع عشق از نوع صد در صد تنفره!

تسلسل را حفظ کنید

وبلاگ نويسی، هر روز ۸ پست غمگين و ۸ پست عاشقانه و ۸ پست شاعرانه می‌نوشت. بعد از ۸ ماه حتی نتوانست برای يکی از پستهايش يک کامنت بدست بياورد. حتی مجموع بازديد کننده‌های وبلاگش هم به ۸ نمی‌رسيد. شبی لوبيای سيری خود و در خواب حسين درخشان را در خواب ديد. از حسين پرسيد يا هودر چه کنم تا خواننده پيدا کنم. حسين دستی به سرش کشيد و نصيحتی سياسی-هنرمندانه در گوشش کرد (!): پسر بلند شو و غسل کن و بعد به وبلاگت ساين‌اين کن. در ۸ تا از پست‌هايت ۸ لينک به من بده و در ۸ وبلاگ کامنت بذار که به ۸ پست لينک داده شده به من ۸ کامنت بگذارند.

وبلاگ‌نويس از خواب پريد و غسل و ساين‌اين کرد. کنتر وبلاگش را چک کرد و ديد که قبل از ۸ صبح ۸۰۰ بازديد کننده با ۸۰ کامنت برای پست آخرش آمده است. پس آنچه شيخ هودر گفته بود کرد. از آن روز به بعد آفتاب طلوع نکرد مگر آنکه وبلاگ نويس پستی داشت که ۸۰۰ بازديد کننده و ۸۰ کامنت داشت. پس او هر روز به وبلاگها می‌رود و در ۸ وبلاگ کامنت می‌گذارد که برای ۸ پست لينک داده شده به شيخنا ۸ کامنت بگذارند.

پسر دون‌زوئن و خوش تیپ کامنت را در وبلاگش ديد ولی به روی خودش نياورد. ۸ روز نگذشت که ايدز گرفت و وبلاگش تعطيل شد.

دختر با مرام و با خواننده‌ای کامنت را پاک کرد و قبل از روز هشتم وبلاگش هک شد.

دوستی در پرشين بلاگ درباره آشپزی می‌نوشت. به کامنت خنديد و وبلاگش فيلتر شد.

مرد ميان سالی در جواب کامنت فحش نوشت،‌ قالب آرشيوش به گای فنا رفت.

زنی کامنت را دستکاری کرد، ديگر هرگز پينگ نشد.

ميمونی کامنت را خورد. پستهايش را درسته دزديدند. (؛

حالا شما هم برای ايمن بودن،‌ اول ۸ کامنت برای اين پست بگذاريد و بعد در ۸ پست به هشت جای اين وبلاگ ۸ لينک بدهيد و در ۸ وبلاگ ديگر ۸ بار کامنت بگذاريد که بيایند به اين وبلاگ و ۸ کامنت برای اين پست بگذارند و بعد در ۸ پسب به هشت جای اين وبلاگ لينک بدهند و در ۸ وبلاگ ديگر کامنت بگذارند که بروند به اين وبلاگ و ۸ کامنت برای اين پست بگذارند و ...

وای سرم گيج رفت فکر می‌کنين خطر از من رفع شده؟

اگر اوضاع فقط یه کم بهتر بود

جنهم خالی از شياطين است، همه شياطين اينجا هستند!

نمايشنامه طوفان، ويليام شکسپير

ميگن که ايران تشکيلات اتمی داره. خوب راست می‌گن. شما هر طوری می‌خوايين حساب کنين، وقتی ايشون ۲۶ سال قبل بدون هيچ احساسی آلت به دست وارد ايران شدن، خيال می‌کردين بتونه تک و تنها ننه همه‌مون رو بی‌ناموس کنه؟ حالا خوب شد وقتی می‌اومد هيچ احساسی نداشت، چون اگه خوشحال يا هيجان زده بودن، با اون تشکيلات اتميشون ببين الان اوضاع احوالمون چطور بود.

هرچند هر چی فکر می‌کنم کمتر می‌تونم تصور کنم از اين بدتر چی می‌تونست باشه ولی می‌تونم تصور کنم اگه موقع رسيدن متوجه می‌شدن که آلت اتمی‌شون رو فراموش کردن و تنهايی تشريف آوردن و وضع مملکتمون يه هوا بهتر از حالا بود چطور می‌شد:

اگه وضع ساختمان سازی و امداد رسانی يه هوا بهتر بود، هر بار که سه تا دختر دبستانی با هم لی‌لی بازی می‌کردن، فقط يه زمين لرزه کوچولو می‌شد، ۳۰۰۰ تا خونه خراب می‌کرد که ۲۰ هزار نفر بيشتر توش نمی‌مردن.

اگه وضع خدمات شهرداری يه کمی بهتر از اين بود، گذشته از نمه بارون و برفهای بهاره، هر بار که سه تا بچه قنداقی خودشون رو خيس می‌کردن بيشتر از سه مرکز استان زير سيل نمی‌رفتن و ۱۰ هزار نفر بيشتر نمی‌مردن.

اگه برنامه‌های تلويزيونيمون يه خورده با مسائل جنسی راحت‌تر برخورد می‌کردن. همه هنرپيشه‌های زن رو توی يه حرمسرا زندانی می‌کردن، بعدش همه صحنه‌هايی که زن توش بود، از پشت يه پردن کلفت در حاليکه انگشت سبابه‌شون تا بيخ تو حلقشون فرو کرده بودن بازی می‌کردن.

اگه وضع آموزش و پرورش خيلی بهتر می‌شد شايد دانشجوهای دکترا می‌تونستن بخونن و بنويسن.

اگر اينقدر فرار مغزها رو نداشتيم ... شايد من الان ايران نبودم!

ولی حيف که وضعمون به اين خوبی نيست، بجاش وضع اينطوريه که می‌بينيد، ما اينجاييم، تنها با همه شياطين!